ریحانه ساداتریحانه سادات، تا این لحظه: 14 سال و 13 روز سن داره

ღریحانه با طعم عسلღ

ریحانه دست آبجی رو گاز میگیره

سلام خوشمل آبجی: خوبی؟دلم برات یه دره شده...ولی عوضش فردا میام طبس... جمعه ی هفته ی پیش بود.به خاطر اینکه مامانی به کاراشون برسند تصمیم گرفتم تو رو ببرم بیرون...   با مهدی آقا(همسر بنده)رفتیم بیرون.وقت اذون بود به مهدی گفتم ما رو ببره مسجد صاحب الزمان(عج) نماز بخونیم... تقریبا قسمت زنونه خالی بود.رفتم صف اول نشستم تو رو هم گذاشتم جلوم و چند تا مهر جلوت گذاشتم تا بازی کنی... وسطای نماز بود که یه دفعه چشمم بهت خورد دیدم ای داد بیداد،یه تیکه از مُهر رو کَندی و داری می خوری.دست کردم تو دهنت که مهر رو در بیارم ،یه گاز جانانه از دستم گرفتی (به طوری که بدنت میلرزید)  یه لحظه فکر کردم داره از دستم خون میاد(اوج شدت گا...
9 خرداد 1390

مادرم روزت مبارک!

سلام مامان گلم:   روزت مبارک...      می دونستی که تو بهترین مامان دنیایی؟چه شب ها که تا صبح واسه ی بچه هات بیدار نموندی. چه غصه هایی که برای ما نخوردی،چه رنجهایی که برای ما نکشیدی...     دلم می خواد بشینم و یه دل سیر نگات کنم...     اون نیمه شب هایی که برای خوندن نماز شب بیدار میشی،اون لحظه های زیبا و خالصانه عبادت و راز و نیازت با خدا...رفتار صبورانه و عاقلانت با بچه هات،از خود گذشتگی های بی حد ومرزت و .... همشون گواه روشنی بر خوبی و پاکی تو هستند. چی بگم از تو که حتی کلمات برای توصیف خوبی هات عاجز موندند.... فقط یک خواسته ازت دارم:روز قیامت شفاعت منو پیش خدا بکنی....یه ...
3 خرداد 1390

من برگشتم!

سلاااااااااااااااااااام: این منم...آبجی خانم....بعد از ا ماه دوری از وبلاگ آبجی ریحانه،بالاخره برگشتم. وااااای نمی دونید چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود   توی این مدت کلی اتفاق افتاد که قرار بود علی اقا به سمع و نظرتون برسونند ...اما نه این که خیلی به درس و مدرسه اهمیت می دن،فرصت نشد تشریف بیارن و چند تا پست مشت بزارن... اونقدر نگران درس و مدرسشه که،حتی ساعت 5/3 نیمه شب موقعی که می خواستیم بریم بیرجند تا برسیم به عقد دختر عمه جون(تو پست های قبلی در موردش توضیح دادم.)حاضر نشد بیاد و با وجود این که می ترسید شب تنها توی خونه بمونه ...اما این ترس رو به جون خرید و یکه و تنها موند تو خونه تا به درسهاش برسه(جای تحسین داره،نه؟) ج...
1 خرداد 1390

تولد مامان جونی

سلام: فقط اومدم یه چیزی بگم و برم... امروز تولد مامان جونمــــــــــــــــــه.... بوس بوس...   انشالله صد و بیست ساله شی مامان گلم...خیلی دوستت داریم...هممون. ...
21 ارديبهشت 1390

نویسنده جدید وبلاگ ((ریحانه با طعم عسل))

سلام: من داداش ریحانه کوچولو هستم... اسمم سید علی ...12سالمه و کلاس دوم راهنمایی هستم... ریحانه کوچولو رو هم خیلی دوست دارم...چون آبجی فهیمه این روزا درگیر امتحاناتشه،به من سپرده که بیام و عکسهای ریحانه و شیرین کاریاشو بنویسم... امروز هم یه عکس خیلی بانمک از ریحانه آوردم... موقع ماست خوردن صورتش این شکلی شده...با نوری که فلش دوربین تو چشمش زده اخم کرده... ...
20 ارديبهشت 1390

معذرت!

سلام ریحانه ی آبجی: دلم خیلی برات تنگ شده عزیزم      ..ولی انشالله امروز میام پیشت. خوشگل آبجی من دیگه از این هفته در گیر امتحاناتمم ...و نمی تونم زیاد به وبت سر بزنم گل نازم... ولی انشالله بعد کنکور قشنگ یه رونقی به وبت میدم گلم..باشه؟ دوستت دارم...بوس بوس  ویه معذرت خواهی از همه ی خاله های گل که جویای احوال من بودن و پرسیدن چرا دیگه نمیای...ببخشید خاله ها...تا بعد کنکور دیگه نمیام...شاید به داداشم بگم بیاد آپ کنه...ممنون خدانگهدار...برام دعا کنیــــــــــــــد ...
13 ارديبهشت 1390

عــــــــــــــــــــــروسی

سلام عزیز آبجی: خوبی؟خوشی ؟سلامتی؟ ها...من واسه چی اومده بودم؟ چرا منو تو این موقعیت قرار میدی؟ ...کیه؟کیــــــــــــــــــــــه؟ ها؟ اااا..ریحانه ؟ تویی؟ بــــــــــــــــله...ببین منو...بله.... آها یادم اومد....خوشگل آبجی...دختر عمه داره عروس میشه...هورااااااااااااااااااااااااااا من که خیلی خوشحالم...آخه من و فاطمه هم سن و سالیم...وقتی  ازدواج کردم...طوری با فاطمه رفتار کردم که فکر نکنه ازدواجم مانع دوستی بینمون میشه.. .همینطور هم بود...خیلی هم دوستش دارم..خیلی...درست مثل تو... شبی که جواب بله داد...خواب عمو رو دید که با میوه و شیرینی دم در خونشون وایستادند و شیرین کاری در میارن... خدا بیامرزتش...بچه های خواهر و بر...
8 ارديبهشت 1390

مدرسه.سرگیجه.تیروئید

سلام آجی جون: خوبی گلی؟دلم برات تنگ شده...ولی عوض اگه خدا بخواد فردا میام که ببینمت. امروز مدرسه رو پیچوندم.امتحان فلسفه داشتیم..منم که هیچی نخونده بودم .واسه همین سرگیجه و دل درد رو بهونه کردم که نرم.البته واقعا سرگیجه داشتم. رفتم دکتر گفت احتمالا پرکاری تیروئید داری...باید آزمایش بدم. دوستت دارم خانم گل(بوس)  بعدا نوشت1:ببخشید که عکسا  نشون داده نمیشن.پرشین گیگ مشکل پیدا کرده ...
5 ارديبهشت 1390