ریحانه ساداتریحانه سادات، تا این لحظه: 14 سال و 19 روز سن داره

ღریحانه با طعم عسلღ

من برگشتم!

1390/3/1 13:34
نویسنده : آبجی فهیمه
594 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااااااااااااااااااام:

این منم...آبجی خانم....بعد از ا ماه دوری از وبلاگ آبجی ریحانه،بالاخره برگشتم.

وااااای نمی دونید چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بودتصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، بلاگر www.RoozFun.Com 

توی این مدت کلی اتفاق افتاد که قرار بود علی اقا به سمع و نظرتون برسونند ...اما نه این که خیلی به درس و مدرسه اهمیت می دن،فرصت نشد تشریف بیارن و چند تا پست مشت بزارن...

اونقدر نگران درس و مدرسشه که،حتی ساعت 5/3 نیمه شب موقعی که می خواستیم بریم بیرجند تا برسیم به عقد دختر عمه جون(تو پست های قبلی در موردش توضیح دادم.)حاضر نشد بیاد و با وجود این که می ترسید شب تنها توی خونه بمونه ...اما این ترس رو به جون خرید و یکه و تنها موند تو خونه تا به درسهاش برسه(جای تحسین داره،نه؟)تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، بلاگر www.RoozFun.Com

جالب اینجاست که بدونید من و علی اصلا از این جهت شباهتی به هم نداریم...

زیبا       

من از درس خوندن بیزارم و منتظر فرصتی هستم که از زیرش در برم..اما علی نه علاوه بر این که کلی کارهای جنبی انجام میده،درسش رو هم به موقع می خونه و یکی از شاگردان ممتاز کلاسشونه...

همه من رو به عنوان شاگرد فعال و همه فن حریف(جنبه ی مثبتش رو در نظر بگیرید)می دونن..و به حالم تاسف می خورن که تو با این هوش و استعدادی که داری چرا درس نمی خونی؟

و من هم جواب می دم : من اصولا به کارهایی علاقه دارم که آدم بخواد هی واسش بدوه..و یک جا نشین نباشه.مثل تئاتر،نیروی انتظامی و ...این جور کارهای پر هیجان...

خلاصه که کلا آدم فعالی هستم و یه جورایی توی مجالس شب نشینی و خانودگی و دوستانه گل سر سبد هستم(البته از نظر دوستان).زیبا

از عروسی فاطمه جونم بگم ک خیلی خوش گذشت و جای شما واقعا خالی بود...نمی دونید چه عروسی شده بود.عینهو فرشته ها...منم که عاطفی،هی قربون صدقش می رفتم...

 

 

دیگه فکر کنم زیاد حرف زدم...بریم سراغ عکس های ریحانه کوشولو:

این عکس مربوط به شب تولد ریحانه کوچولوئه که داداش علی براش بادکنک خریده و داده دستش.

ریحانه کوچو و بابایی در حرم امام رضا(ع)

اینم عکسی هست که ریحانه کوشولو و بابایی ناناز تو حرم امام رضا(ع)گرفتند.این مربوط به روزیه که رفتیم تشییع پیکر شهید برونسی...وای نمی دونید چه جمعیتی اومده بودند.

ریحانه کوشولو تو ماشین..در راه بازگشت به خونه

این هم عکسیه که عمو مهدی(همسر بنده)از ریحانه خانومی گرفتند.این عکس رو در راه بازگشت به خونه گرفتند...

ریحانه

اینجا ریحانه خانومی داره واسه آبجی فهیمش می خنده...آبجی جیگرتو بخوره،عسل بلا

 ریحانه کشولو

و پایااااااااااااااااااان.

منتظر نظرات خوبتون هستم.مواظب دلاتون باشید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مرضیه
1 خرداد 90 14:19
منم با كمال ميل لينكتون كردم
مامان روان شناس
1 خرداد 90 15:07
عزیزم چه هندونه ای دستش گرفته.
mAhyA
1 خرداد 90 15:34
سلام فهیمه جون خوش اومدی....... اره من امروز امتحان اولمو خیلی خیلی عالی دادم......خدا رو شکر... فکر میکنم شما پیش دانشگاهی باشی درسته و کنکوری؟؟؟؟؟؟ عزیزم من اصلا نمیتونم بشینم پای تلویزیون و گزینه دو...... شب و روزم شده درس خوندن...فقط مواقع استراحتم میام تو وب همین...
مامان فرشته
1 خرداد 90 15:51
سلاممممممممم بر عزیز دلم خوبی فدات شم ای جانم اومدی چه دست پر هم اومدی الهی خاله قربونش بره عزیزم همچنان مشغولی ؟ امتحانت کی هست امیدوارم موفق بشی با بهترین نتیجه بوسسسسس
مامان غزل
1 خرداد 90 19:53
سلام فهیمه جان خوش اومدی عزیز. یه ادرس دیگه برام گذاشته بودی! اون وب هم مال خودته؟
mAhyA
1 خرداد 90 20:26
عشق یعنی مادر صبر یعنی یک زن نور یعنی دختر مهر یعنی خواهر هر چه هستی!!!عشق یا صبر...نور یا مهر... پیشاپیش روزت مبارک (دوستدار شما محیا)