سلام شیرین عسل: دیروز بابایی رفتن دنبالت و آوردنت خونه...کلی با هم بازی کردیم....کلی هم عکس گرفتیم... ظهر هم رفتیم سر خاک عمو باقر...۲بهمن۸۹ فوت کردند...وقتی تو ۱۰ ماهت بود. عمو باقر عموی آخری بود که با زن و بچش تو روستای خور از توابع بیرجند زندگی میکرد...خانمش ۴ماهه حامله بود که عموی ۳۵ ساله ی ما به سوی خدا پر کشید...البته یه دختر ۱۱ساله هم به اسم معصومه داره...همه دوستش داشتیم..کلی جمعیت اومدن پُرسه..همه ضجه می زدند...هیچ کس باورش نمی شد که عمو فوت کرده...توی نیروی انتظامی کار می کرد..از سرکار که بر میگشته میره زیر تریلی... خوشگل آبجی نمی خوام با این حرفها ناراحتت کنم...ولی دوست دارم که بدونی... عمو تو رو خیلی دوست داشت ...خی...