استقبال
سلام جیگر طلای آبجی:
امروز اومدم طبس...از در حیاط که وارد شدم،مامان اومدن به استقبالم،داشتیم با هم روبوسی میکردیم که یهو دیدم در هال رو باز کردی و داری سرک میکشیوااای نمی دونی چقدر دلم واست ضعف رفت.
دلم می خواست یه دوربین اونجا می بود تا اون لحظه ی شیرین رو ثبت می کردم عسیسم.
از وقتی که وارد خونه شدم تایه ۱۰ دقیقه ای همش نگام میکردی و از ته دل می خندیدی...وقتی هم که میدیدی دارم با مامان صحبت میکنم باز سعی میکردی بزور بخندی تا توجه منو به سمت خودت جلب کنی...چقدر هم که ناز میومدی...
الانم که من دارم می تایپم اومدی زیر میز کامپیوتر و هی با خودت حرف می زنی و با یه جملات نامفهومی منو صدا می زنی...
خیلی دوستت دارم گلم...راستی امروز مامان و بابا هم این وبلاگو دیدن...خیلی خوششون اومد...امیدوارم که تو هم خوشت بیاد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی