ریحانه ساداتریحانه سادات، تا این لحظه: 14 سال و 24 روز سن داره

ღریحانه با طعم عسلღ

1

سلام: خوبی نفس آبجی؟؟؟ خییییییلللللللللللیییی دلم میخواد بیام و برای وبت بنویسم.اما متاسفانه فرصت نمیشه... خوشگلم بزرگ که شدی از داداش علی حتما به خاطر این نیومدن هاش گِله کنی هااااااااا.... ببین من با این وضعم سعی می کنم بیام و برای وبت پست بزارم. راستی...چند شب پیش خودم قیچی به دست شدم و موهاتو کوتاه کردم.بابایی از کارم راضی بودن و گفتن دیگه از این به بعد خودم موهاتو کوتاه کنم. دیگه برات بگم که هر چی توی مهد باهات کار میکنن که بگی اسمت ریحانه هستش نه زهرا...کوتاه نمیای که نمیای... خیلی بلایی... تا یه آهنگ شاد میزارن شروع می کنی به قر دادن... با علی خیلی جوری...صبح ها که از خواب پا میشی اول میری سراغ داداشی و هی صداش م...
28 آبان 1390

اندر احوالات ریحانه جیگر

ریحانه جونم سلام: امروز اومدم بازم از شیطنت ها و شیرین کاری هات بنویسم... عرض به خدمتتون که حســــــــــــــــابی زدی تو خط کنجکاوی...میخوای همه چی رو از خود کنی.... مثل بابای ستایش دستات رو به طرف پایین میگیری و میگی: اُبداد(افتاد) عینک دوی به چشمت می زنی و بعد از چند بار مامان مامان گفتن،وقتی مامانی نگاهت میکنن میگی: هه .و اشاره به چشمات میکنی...(منظورت اینه که ببین چه خوشمل شدم...) هر وقت ازت می پرسیم اسمت چیه،با یه لحن شیرین و خاصی میگی: زَرا (زهرا) ... فکر کنم باید به فکر یه شناسنامه ی جدید برات باشیم. چند روزی بود که سرما خورده بودی و نفست بالا نمیومد..آخه بینیت کیپ شده بود...همش نق می زدی و گریه میکردی. رفتیم ب...
20 مهر 1390

تاخیر طولانی مدت

     سلام سلام سلام: از اون جایی که داداش علی ناقلا به وب سر نمی زنه   ...مجبورم خودم بیام و از شیرین کاریهای ریحانه نفس بنویسم. 1-ریحانه خانم دیگه الان به خوبی راه میره و کلی شیطونی می کنه. 2-هر کس از هر جا که وارد میشه ، ریحانه کوشولو با اون زبون شیرینش بهش سلام می کنه و می گه: دَ لااااااااام 3- چند روز پیش موچین منو برداشته بود و به ابروهاش میزد...از تعجب چشمام زده بود بیرون ...واقعا باهوشه.... 4- روز قدس ریحانه پیش من موند و مامان و بابا رفتن راهپیمایی...ریحانه کوچولو خیلی زود از خواب بیدار شد و منم مجبور شدم پا به پاش بیدار بمونم...براش تخم بلدرچین درست کردم و بهش دادم...موقعی که خراب کرده بود...
6 شهريور 1390