عــــــــــــــــــــــروسی
عــــــــــــــــــــــروسی سلام عزیز آبجی:
خوبی؟خوشی ؟سلامتی؟.gif)
ها...من واسه چی اومده بودم؟.gif)
چرا منو تو این موقعیت قرار میدی؟.gif)
...کیه؟کیــــــــــــــــــــــه؟.gif)
ها؟ اااا..ریحانه ؟ تویی؟ بــــــــــــــــله...ببین منو...بله.....gif)
آها یادم اومد....خوشگل آبجی...دختر عمه داره عروس میشه...هورااااااااااااااااااااااااااا.gif)
من که خیلی خوشحالم...آخه من و فاطمه هم سن و سالیم...وقتی ازدواج کردم...طوری با فاطمه رفتار کردم که فکر نکنه ازدواجم مانع دوستی بینمون میشه...gif)
.همینطور هم بود...خیلی هم دوستش دارم..خیلی...درست مثل تو....gif)
شبی که جواب بله داد...خواب عمو رو دید که با میوه و شیرینی دم در خونشون وایستادند و شیرین کاری در میارن....gif)
خدا بیامرزتش...بچه های خواهر و برادراش رو خیلی دوست داشت..ما هم خیلی دوستش داشتیم....gif)
عزیز آبجی ما تقریبا هر پنجشنبه میریم سر خاکش و براش فاتحه می خونیم..
خوب عزیزم...من باید برم..کلی کار دارم.
.gif)
بابای
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
همیشه شاد باشین
فهیمه جون خودت نی نی نداری؟
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
دعا میکنیم موفق بشی 